علم دینی باوری است که اکثر اندیشمندان اسلامی بر آن تاکید دارند
 
چکیده
مرحله نخست اسلامی سازی علوم پاکسازی علوم از آلودگی های تمدن غربی و مرحله دوم غوطه ورسازی علوم در مفاهیم کلیدی فرهنگ اسلام. به عبارت دیگر، باید آن ناخالصی ها و انحرافات را از چهره علوم سترد و بر اساس اندیشه اسلامی به سازماندهی و تدوین علوم پرداخت. در این فرآیند، ممکن است امور و عناصری نیز به علوم افزوده شود. آنچه امروزه صورت بندی شده و به عنوان علوم در دانشگاهها و مراکز دیگر رواج یافته است. آمیخته و آغشته با ویژگیهای فرهنگ و تمدن غربی است.

تعداد کلمات 4135/ تخمین زمان مطالعه 21 دقیقه

مراحل اسلامی سازی علوم

پرفسور العطاس برای تحقق علم دینییا همان شناخت راستین، دو مرحله را تصویر کرده است: مرحله نخست پاکسازی علوم از آلودگی های تمدن غربی و مرحله دوم غوطه ورسازی علوم در مفاهیم کلیدی فرهنگ اسلام. به عبارت دیگر، باید آن ناخالصی ها و انحرافات را از چهره علوم سترد و بر اساس اندیشه اسلامی به سازماندهی و تدوین علوم پرداخت. در این فرآیند، ممکن است امور و عناصری نیز به علوم افزوده شود. آنچه امروزه صورت بندی شده و به عنوان علوم در دانشگاهها و مراکز دیگر رواج یافته است. آمیخته و آغشته با ویژگیهای فرهنگ و تمدن غربی است. ایشان با استفاده از تعبیر «غرب زدایی از شناخت»، معتقد است ابتدا باید علوم از عناصر غربی جداسازی (آزادسازی) شود. آنچه باید از پیکر علوم جدا شود، دوگانه انگاری واقعیت و حقیقت، دوگانه انگاری فکر و جسم یا تفاوت میان عقل گرایی و تجربه گرایی، انسان گرایییا مرام دنیوی و تراژدی در ادبیات است.
پس از غرب زدایی از شناخت، باید علوم با مفاهیم کلیدی فرهنگ اسلامی آغشته شوند. این فرآیند، علوم را به صورت «شناخت راستین» در می آورد. وظیفه بعدی ما، صورت بندی و تکمیل عناصر و مفاهیم کلیدی اسلامی به صورتی است که ترکیبی از آن پدید آید که مشتمل بر هسته شناخت باشد و بتواند در نظام تعلیم و تربیت، از پایین ترین درجات تا بالاترین آنهاگسترش یابد و مبناهایی در هر درجه به وجود آورد؛ به عبارت دیگر، اگر لایه های مختلف علم (رشته های گوناگون علوم) یا «شناخت» را به صورت دایره های متحدالمرکز تصویر کنیم، هسته مرکزی آنها، تفسیر و تأویل قرآن، سنت، شریعت (فقه)، کلام، مابعدالطبیعه اسلامی (تصوف) و علوم زبان شناختی (عربی) است. اکنون باید علوم، یعنی علوم تجربی و طبیعی، انسانی و کاربردی، بر محور هسته مرکزی شناخت و در لایه های حول هسته مرکزی شناخت قرار گیرند. اما به لحاظ سرایت این سازمان در نظام آموزشی، فراگیری هسته مرکزی شناخت برای همه در کلیه مقاطع تحصیل، ابتدایی تا دانشگاه، ضروری است؛ اما فراگیری سایر علوم بر همگان ضرورت ندارد. بدین ترتیب، نقیب العطاس برای اسلامی سازی علوم، سه مرحله را مطرح می کند: نخست، تهذیب علوم دانشگاهی از ناخالصی ها، دوم، تأسیس نظام علم راستین (علم دینی) بر اساس عناصر کلیدی اسلام و سوم، التزام نظام آموزشی بر تعلیم همگانی و ضروری هسته مرکزی شناخت.
 

نقش قرآن در اسلامی سازی علوم

العطاس، در این فرآیند، نقش مهمی برای قرآن می پذیرد. قرآن، سفره گسترده الاهی است که انسانها برای کسب شناخت از آن، از سوی خدا دعوت شده اند. العطاس این حدیث را نیز نقل می کند که: «ان هذا القرآن مأدبه الله فی الارض فتعلموا من مأدبته». اکنون با توجه به اینکه منشأ همه شناختهای انسان، خداست و قرآن سفره خدا برای بهره مندی انسانها از آن منشأ علم، باید گفت: از نظر العطاس، علمی ارزشمند و مطلوب است که آبشخور آن از این سرچشمه باشد، و انسان با بهره مندی از این علم است که به مرتبه رشد و هدایت الاهی نایل می گردد. تجلی این بهره مندی، برقراری عدالت در شئون مختلف فردی و اجتماعی توسط انسان است. اکنون اگر علمی بتواند عدالت را در شئون زندگی انسان برقرار و جاری سازد، همان علم دینی است.
بهترین منبع شناخت، قرآن است و هر آنچه بر آن مبتنی باشد، دارای ارزش و در مسیر سعادت و کمال، قابل اعتناست. قرآن کریم برترین شناخت و پیامبر بزرگوار ما - صلوات الله و سلامه علیه - عالی ترین و کامل ترین مفسر حقایق وحیانی قرآن است. قرآن هم در بعد روح و هم در بعد جسم و طبیعت انسان، ملاک و معیار علم حقیقی است و آنچه خارج از این قلمرو قرار دارد، علم حقیقی و تکامل بخش و سعادت آفرین نیست.از نظر العطاس، علمی ارزشمند و مطلوب است که آبشخور آن از این سرچشمه باشد، و انسان با بهره مندی از این علم است که به مرتبه رشد و هدایت الاهی نایل می گردد. تجلی این بهره مندی، برقراری عدالت در شئون مختلف فردی و اجتماعی توسط انسان است. اکنون اگر علمی بتواند عدالت را در شئون زندگی انسان برقرار و جاری سازد، همان علم دینی است.
بهترین منبع شناخت، قرآن است و هر آنچه بر آن مبتنی باشد، دارای ارزش و در مسیر سعادت و کمال، قابل اعتناست. قرآن کریم برترین شناخت و پیامبر بزرگوار ما - صلوات الله و سلامه علیه - عالی ترین و کامل ترین مفسر حقایق وحیانی قرآن است.

العطاس در خصوص علم و دین، نگاهی ویژه به قرآن دارد. چنان که پیشتر گذشت، العطاس میان علم به معنای حقیقت تکوینی آن و عقل، معتقد به ارتباط تکوینی است؛ بدین معنا که انسان با عقل که موهبت الهی است، هستی را که در حقیقت کلمات تکوینی حق تعالی هستند، شناسایی کرده، این شناسایی را با استفاده از واژه ها در قالب علم (دانش) سامان میدهد. ایشان این دیدگاه را با مطلبی مهم تکمیل می کند: «قرآن در حقیقت، معنای تأویلی و رمزی کائنات است». وی در توضیح می گوید: تصور عموم این است که کائنات هستی واقعیاتی مستقل و منفردند و تنها به خود اشاره دارند در حالی که باید آنها را در اتصالی عمیق و ریشه ای با آنچه که می نمایانند، فهمید. بدین ترتیب، علم در حقیقت نوعی تأویلیا تفسیر موجودات طبیعی و تجربی است. از سوی دیگر، تأویل، یعنی رسیدنبه معنای غایی و اصلی هر شیء و چون قرآن غایت و اصل هر چیزی در هستی را می نمایاند، در حقیقت تأویل و تفسیر رمزی کائنات است.
اکنون که قرآن مبدأ و مرجع حقیقت همه اشیای هستی است، باید گفت: بهترین الگو برای سامان دادن به علوم، اسلام است؛ زیرا اسلام از منبعی سرچشمه یافته که بر همه حقایق هستی اشراف حقیقی دارد. بهترین منبع برای شناسایی مسیر سعادت نیز همان منبع است.
همان گونه که نگرش اسلامی حقیقت متمرکز در پیرامون هستی است، به همان گونه هم آن هستی و وجود اسلام، همچون یک سلسله مراتب از بالاترین مراتب یا پایین ترین درجه در نظر گرفته شده است. در همین زمینه نیز از ارتباط میان انسان و جهان، وضع و مقام او در سلسله مراتب هستی و توصیف قیاسی وی به عنوان یک جهان کوچک منعکس کننده جهان بزرگ در نظر گرفته می شود و نه برعکس. شناخت، همچنین به صورت سلسله مراتبی مرتب شده و وظیفه ما در زمان حاضر، دگرگون کردن نظام آموزش و پرورش شناخته بر خودمان است - و در بعضی از حالات تغییر دادن آن - بدان سان کهمطابق با الگوی نظام اسلامی نظم و انضباط ساخته شود.
وی علاوه بر قرآن، حدیث را نیز نیاز مبرم میداند و می افزاید:
استفاده از حدیث در متن علوم امری ضروری است. نباید حدیث تنها نصیحتی حکیمانه دانسته و پنهان نگاه داشته شود؛ بلکه باید به صورتی منظم و منضبط وارد سیستم آموزشی گردد. قطعا حدیث میتواند همچون یک وسیله رسیدگی اخلاقی در اختیار همه کسانی که میخواهند از فرآیند آموزش و پرورش عبور کنند، قرار گیرد. چنین تدبیری چون به صورت مثبت و قاطع در همه ترازهای نظام آموزشی به کار برده شود، می تواند به کاستن و جلوگیری از خلف وعدهای که به بی عدالتی و نادانی می انجامد، کمک کند.

 

بیشتر بخوانید: فرایند اسلامی سازی علوم انسانی


الگوی اسلامی سازی علوم

از نظر نقیب العطاس، اسلامی شدن علوم، اعم از آنهایی که از منابع غیراسلامی وارد جهان اسلام شده اند و یا آنهایی که مسلمانان وارد جامعه اسلامی کرده اند، نیازی مبرم است؛ زیرا در جهان بینی و پیش فرض های این علوم، روح واقعی غیر مسلمانان و تمدنهای غیراسلامی بازتاب دارد. علوم رایج نه تنها انسان را به معرفت صائب نمی رساند، بلکه او را هرچه بیشتر از یقین دور ساخته، به شک و ظن و استدلال های بیهوده مبتلا می کند.
الگوی نقیب العطاس برای دینی سازی علوم این است که: باید مهم ترین مفاهیم و عناد داشتیم و عناصر سنت فکری غربی،یعنی مفهوم دوگانگی (ثنویت) درباره واقعیت و حقیقت، دوگانگی فکر و جسم یا شکاف خردگرایی و تجربه گرایی، انسان گرایییا مرام دنیوی و مفهوم غمنامه (تراژدی) در ادبیات، از پیکره علم جدا شوند؛ سپس به صورت بندی عناصر و مفاهیم کلیدی اسلام پرداخته شود. این عناصر عبارتند از: تفسیر و تاویل قرآن، سنت، شریعتیا فقه، کلام، مابعدالطبیعه اسلامی (تصوف) و علوم زبان شناختی (زبان عربی). این هسته شناختی باید در کانون قرار گیرد و دیگر علوم، یعنی علوم طبیعی، انسانی و کاربردی، باید بر گرد آن و مبتنی بر آن باشند. همچنین به لحاظ تعلیم و تربیت نیز فراگیری هسته شناختییادشده باید در همه سطوح آموزشگاهی، از دبستان تا دانشگاه، بر همه واجب و ضروری گردد؛ اما فراگیری دیگر علوم، بر همگان واجب نیست.
حاصل آنکه: طبق دیدگاه دکتر العطاس، هیچ علم خالص و لیسیده از عناصر کلیدی و در نتیجه علم خنثی نداریم؛ هر علمی متصف به دینی و غیردینی می شود. علوم غربی، مبتنی بر عناصری کلیدی اند که برساخته از فرهنگ و تمدن غربی است. حال باید این عناصر کلیدی را شناسایی نماییم، عناصر کلیدی اسلامی را نیز به دست آوریم، سپس عناصر کلیدی اسلامی را به جای آن عناصر کلیدی غربی قرار دهیم تا علوم برآمده از آنها، علوم اسلامی باشند. در بدنه علوم نیز هر جا با عناصر جدید اسلامی همخوانی نداشت، باید دست به اصلاح آنها بزنیم؛ بدین نحو که این علوم طبیعی و انسانی باید مبتنی بر علوم دینی باشند. علوم دینی، مادر ومبنا هستند و سایر علوم باید زیرمجموعه و فرع آنها باشند؛ یعنی علاوه بر تغییر تنه و عناصر کلیدی، علوم دیگر باید زیرمجموعه علوم مادر اسلامی باشند تا اسلامی گردند. وی در ملاحظات نهایی، این گونه ادامه می دهد:
در صفحات گذشته، در آن کوشیدم که بعضی از مفاهیم کلیدی متعلق به طبیعت و هدف شناخت را از دیدگاه اسلام روشن کنم و به شرح ماهیت اساسی ارتباط این دو و وابستگی آنها به یکدیگر بپردازم. این مفاهیم کلیدی می بایستی عناصر اساسی نظام تعلیم و تربیت اسلامی را تشکیل دهد، و آنها عبارتند از: مفهوم دین، مفهوم انسان، مفهوم شناخت (علم و معرفت)، مفهوم حکمت، مفهوم عدل، مفهوم کار درست و مفهوم کلی بودن (کلیه، جامعه). از لحاظ کاربرد عملی، اولی به هدف جستجوی شناخت و پیچیدگی آن در فرآیند آموزش و پرورش تعلق دارد، دومی به حوزه، سومی به محتوا، چهارمی به ملاک در ارتباط دومی و سومی، پنجمی به گسترش در رابطه با چهارمی، ششمی به روش در رابطه با اولی تا پنجمی، و هفتمی به شکل افزار پیدا کردندر رابطه با همه آنچه پیش از آن آمده است.
حال که روشن شد شناخت خنثی نداریم و عناصر کلیدی هفتگانه شناخت از منظر اسلام روشن گردید، وی ادامه می دهد: در خبردادن از وضع کنونی با توجه به صورت بندی و انتشار شناخت در جهان اسلام، باید به نفوذ مفاهیم کلیدی جهان باختری در جهان اسلام توجه داشته باشیم که سبب پیداشدن اشتباه شده، و اگر از آن جلوگیری نشود، به نتایج وخیمی خواهد انجامید؛ چون آنچه صورت بندی شده و در دانشگاهها و از طریق آنها و سازمانهای بزرگ و کوچک دیگر انتشار پیدا کرده، در واقع آمیخته و آغشته با خصوصیت و شخصیتفرهنگ و تمدن باختری و به قالب آن در آمده است. نخستین وظیفه ما آن است که این عناصر را جدا کنیم که مشتمل بر مفاهیم کلیدی سازنده آن فرهنگ و تمدن است. این عناصر و مفاهیم کلیدی به صورت عمده در آن شاخه از شناخت رایج است که به علوم انسانی تعلق دارد؛ هرچند امکان آن هست که در علوم طبیعی و فیزیکی و کاربردی، مخصوصا در آنجا که به تفسیر واقعیتها و صورت بندی نظریه ها ارتباط پیدا می کند نیز دیده شود. در همه اینها، باید فرایند جداکردن عناصر و مفاهیم کلیدی صورت پذیر شود؛ چه بدان معنی است که پس از انجام پذیرفتن فرآیند جداسازی که به آن اشاره شد، شناخت آزادشده از عناصر و مفاهیم کلیدی، سپس با عناصر و مفاهیم کلیدی اسلامی آمیخته و آغشته می شود که از لحاظ طبیعت بنیادی آنها که معرف فطرت است، در واقع، شناخت را آلوده به صفتی از وظیفه و هدف آن می سازد وبدین گونه آن را به صورت شناخت راستین در می آورد. شناخت امروزین را به صورتی که نمی پذیرد و سپس آرزوی آن را دارد که «اسلامی» شدن آن را تنها از طریق «پیوند زدن» و «جابه جا کردن» علوم و اصول اسلامی در آن انجام دهد. این روش تنها گفتگو و جدلی را فراهم می آورد که روی هم رفته، نه سودمند است و نه مطلوب. پیوند زدن و جابه جا کردن هیچ کدام نمی تواند ما را به نتیجه مطلوب برساند؛ در صورتی که «تنه» در اختیار عناصر بیگانه قرار گرفته و بیمار شده است. عناصر و بیماری بیگانه باید پیش از آن استخراج و بی اثر شود تا پس از آن، تنه شناخت بتواند دوباره در قالب اسلامی ریخته شود.نقیب العطاس در عبارات خود، بارها به این معنا اصرار می کند که علم مطلوب و حقیقی، علم برآمده از متن قرآن است؛ زیرا این علم از منبع غیبی سرچشمه گرفته که بر همه شئون هستی عالم و قاهر است. وی بر همین مبنا معتقد است: علوم اسلامی شامل همه شئون زندگی انسان هستند. وی می نویسد:
اصطلاح علم در اسلام چنان به کار رفته که همه زندگی (روحی، عقلی، دینی، فرهنگی، فردی و اجتماعی) را فرا می گیرد. این بدان معنی است که سیرت و خصوصیت کلی و جهانی دارد و اینکه لزوما راهنمایی انسان به راه نجات خویش است. هیچ فرهنگ و تمدن دیگری چنین اصطلاحی برای شناختندارد که همه فعالیتهای شخص را در سراسر زندگی او فراگیرد.

وظیفه مهم بعدی، صورت بندی و کامل کردن عناصر و مفاهیم کلیدی اسلامی به صورتی است که ترکیبی از آن پدید آید که مشتمل بر هسته شناخت بوده باشد و بتواند در نظام تعلیم و تربیت، از پایین ترین درجات تا بالاترین آنها گسترش یابد و استانده هایی در هر درجه به وجود آورد.
شناخت هسته ای در تراز دانشگاه که باید پیش از همه ترازهای دیگر صورت بندی شود، لازم است به صورت ترکیبی باشد، مشتمل بر مفردات و اجزائی از طبیعت آدمی، طبیعت دین و وابستگی آدمی به آن، از شناخت (علم و معرفت)، حکمت و عدل در ارتباط آن با انسان و دین او و طبیعت کار صحیح (عمل - ادب). اینها باید به مفهوم خدا و ذات و صفات او (توحید)، وحی (قرآن مجید)، معنی و پیام آن، قانون وحی شده (سنت)، و تاریخ و پیام پیامبران پیش از وی ارجاع شود؛ نیز باید با ارجاع و اشاره به شناخت اصول و عمل کردن به اسلام و علوم دینی همراه باشد که باید مشتمل بر عناصر مشروع تصوف و فلسفه اسلامی و آموزه های جهان شناختی متعلق به سلسله مراتب هستی و شناخت اخلاق اسلامی و اصول اخلاقی وادب بوده باشد. بر آنچه گذشت، باید فراگرفتن زبان عربی و جهان بینی اسلامی به صورت یک کل افزوده شود. این شناخت هسته ای که دارای ترکیب و تکمیلی به صورت یک وحدت آهنگ دار است، و برای سطح و تراز دانشگاه تهیه شده و عنوان الگویی برای ترازهای دیگر دارد، باید به صورتی تغییر ناپذیر در اشکال ساده تر آن برای ترازهای تعلیمات ابتدایی و متوسطه از برنامه های آموزش و پرورش فراهم شود.
 

روش اسلامی کردن دانش

نقیب العطاس در عبارات خود، بارها به این معنا اصرار می کند که علم مطلوب و حقیقی، علم برآمده از متن قرآن است؛ زیرا این علم از منبع غیبی سرچشمه گرفته که بر همه شئون هستی عالم و قاهر است. وی بر همین مبنا معتقد است: علوم اسلامی شامل همه شئون زندگی انسان هستند. وی می نویسد:
اصطلاح علم در اسلام چنان به کار رفته که همه زندگی (روحی، عقلی، دینی، فرهنگی، فردی و اجتماعی) را فرا می گیرد. این بدان معنی است که سیرت و خصوصیت کلی و جهانی دارد و اینکه لزوما راهنمایی انسان به راه نجات خویش است. هیچ فرهنگ و تمدن دیگری چنین اصطلاحی برای شناختندارد که همه فعالیتهای شخص را در سراسر زندگی او فراگیرد.
البته او بر همین مبنا، معتقد است باید نظام آموزش را بر اساس علوم اسلامی استوار ساخت.
مقدمات کسب شناخت اسلامی، مشتمل بر شناخت اصول اسلام، یعنی اسلام، ایمان و احسان و ارکان آنها و معانی و هدفها و فهم صحیح و وسیله و آلت قرار دادن آنها در زندگی و در عمل است. هر مسلمان باید از اصول اسلام (یگانگی خدا، ذات و صفات او) و قرآن و پیامبر و زندگی سنت او آگاه باشد و شناختی را که از این راه به دست می آورد، در زندگی و اعمال و رفتار خود برای خدمت کردن به کار برد.
شناخت جایگاه درست برای وجود یک چیزیا موجود زنده، حکمت است. حکمت، شناخت خدادادی است که به آن کس که شناخت در او استقرار یافته، این شایستگی را می دهد که شناخت را چنان حکیمانه به کار برد که سبب حصول عدالت شود. عدالت پس از آن شرط وجودی حکمت تجلییافته در محسوسات و معقولات روحانی به دو روح انسان است. تجلی خارجی عدالت در زندگی اجتماعی چیزی جز استقرار ادب (شرایط بهره مندی از نعمت هایی که میزبان برای میهمان فراهم آورده است) در آن نیست.
نقیب العطاس بر اساس این اعتقاد که همه شناختهای انسان از سوی خداست، قیدی بر شناخت مطلوب می افزاید و آن اینکه: «شناخت باید چنان باشد که گفت و شنود آن مایه بهره مند شدن دیگران و لذت بردن و ستودن آن گردد و شنوندگان به آنچنان نزدیک شوند که شایستگی مقام عالی آن را داشته باشند». بر اساس ایده یادشده، ادب، عدالت و شناخت نظام هستی، ارمغان علم اسلامی است. ادب، یعنی انضباط ذهن و خاطر و روح؛ همچنینیعنی تحصیل صفات و اخلاق خوب توسط روح و عقل و نیز انجام اعمال صحیح در برابر اعمال نادرست و راست در مقابل دروغ و محفوظ ماندن از رسوایی و خفت. نمونه کامل این حقیقت، وجود پیامبر بزرگوار اسلام است که فرمود: «ادّبنی ربی و احسن تادیبی». ادب چشم انداز عدالت است که به میانجیگری حکمت انعکاس مییابد، و آن شناختن از سلسله مراتب در نظام هستی و شناخت است.
نقیب العطاس، طبق این ایده خود که قرآن منشأ علوم حقیقی است، الگوی عملی اسلامی کردن علوم را نیز ارائه کرده است. روش اسلامی گرداندن دانش مبتنی بر علم تفسیر است که به طور عمده با دو فن تفسیر و تأویل صورت می گیرد. این دو علم که در عرصه قرآن به کار می روند، توان بهره دهی علوم مربوط به جهان هستی را نیز دارند. تفسیر، مربوط به آیات محکمات است؛ یعنی چون این آیات مفاد روشن و محکمی دارند، باید به قرائت و فهم عینی آنها پرداخت و در آنها جایی برای گمان زدن و قرینه پردازی نیست. اما در آیات متشابه، مانند آیه «یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی»، باید به تأویلیا همان تفسیر پیشرفته پرداخت که در واقع مأمور کشف معانی رمزی و پنهان آیات است.
همین شیوه ها باید در عرصه علوم مربوط به جهان نیز به کار گرفته شود و به همان شیوه که تفسیر و تاویل در فهم معانی قرآن به کار می رود و معناهایش در حدیث و سنت بازتاب مییابد، در کتاب جهان طبیعت هم باید با روشهای علمی سرمشق گرفته از روش تفسیر و تأویل، تفسیر شود. اشیای جهان تجربی، واژگان و نشانه ها و نمادهایی از شبکه نظام مند و بازتاب قرآن کریم هستند. در این روش، قرآن عالی ترین مرجعی است که حقیقت را در جستارهای عقلانی و تجربی ما تأیید می کند. بر اساس این ایده، پدیده های جهان، آیاتی هستند که برخی روشن و آشکارند و برخی پیچیده و مبهم. برای فهم آیات آشکار باید از تفسیر استفاده کرد و برای فهم آیات مبهم، از تأویل.
 

مراحل اسلامی شدن دانشگاه

دانشگاه، مسئول آموزش و پرورش انسانهاست. دانشگاه مامور است تصویری از انسان(جهان صغیر) ارائه دهد که عناصر و اضلاع و مؤلفه های آن، هماهنگ و موازی با جهان بنری باشد؛ بنابراین باید کالبدشناسی انسان منطبق بر کالبدشناسی جهان هستی باشد. اما امروزه دانشگاهها بیش از آنکه مجهولات انسان را کشف کنند، او را به شکاکیت و تحیر می کشانند. این معضل، به این سبب است که شالوده دانشگاهها دنیوی و مادی و متمرکز بر بعد مادی وطبیعی انسان است. دانشگاه غربی انسان را به منزله یک جانور عاقل و استدلال گر فاقد روح میشناسد. دانشگاه نوین، خلاصه انسانی است که در حالت ظلم است و چنین وضع و حالتی با تشویق و ترفیع مشروع بودن شک و حواس به عنوان ابزارهای شناخت شناسی پژوهش علمی به وجود آمده است. آنچه جای تأسف است اینکه فرهنگ غربی در علوم اسلامی نیز تأثیر گذاشته و سبب پیدایش اشتباهات مهمی در حوزه علوم اسلامی شده است. اکنون به سبب این رخداد، وظیفه مهمی بر عهده ماست که علم دینی بر این اساس شکل می گیرد.
اسلام - که یک نظم و انضباط کیهانی الاهی است به انسان را موجودی ابدی و ماندگار و زوال ناپذیر می داند؛ هرچند جسم مادی او در حال تغییر و رو به زوال است؛ اما حقیقت انسان، جسم مادی او نیست. از آنجا که انسان ابدی است، آموزش و پرورش در اسلام نیز فرآیندی پیوسته و دائمی در حیات انسان است که همه ابعاد و زوایای وجودی انسان را در بر می گیرد.
نظام آموزشی در اسلام به معنای کامل آن، تنها در وجود پیامبر اسلام تجلی کرد؛ یعنی مأموریتیادشده از شناخت و نظام آموزش و پرورش، به دست ایشان به نهایت کمال خود رسید. جز در اسلام و شخص پیامبر بزرگوار ما، انسان کلی و جهانی (انسان کامل) به وجود نیامد و پس از این نیز وجود پیدا نخواهد کرد که بتواند به صورت جهان صغیر دانشگاه انعکاس پیدا کند.
نقیب العطاس درباره فرایند اسلامی شدن دانشگاه ها معتقد است: «تفاصیل صورت بندی و تکاملیافتن هسته شناخت، ترتیب و نظم گسترش شناخت علوم در ساختار علمی و فرهنگی
و در چارچوب اولویت در نظام نظم و انضباط، می بایستی با روشی خاص پس از آنکه در پژوهش های گروهی، متخصصان دانشمند و متفکران آزموده در دستگاه های فرهنگستانی آنها را مورد بحث قرار دادند و شایستگی آنها مورد قبول قرار گرفت، به صورتی منظم پیشنهاد شود.
افراد چنین گروهی می بایست با یکدیگر در یک محل جمع شوند که دسترسی به تسهیلات لازم در آنجا میسر باشد و مشاوره و بحث و پژوهش در میان افراد بتواند به آسانی صورت پذیر باشد و بدان جهت ملازم با مصرف کردن منابع انسانی و مالی و زمان نبوده باشد. طرح علمی برای این منظور و برای دوباره سازی فرهنگی و اداری آن، بنابر اولویت ها پس از آن می تواند در ظرف مدت چند سال معدود و در دسترس قرار گیرد.
بعد از انجام یافتن این مقدمات، پرداختن به مرحله آزمایشی که توسط دانشگاه انجام می پذیرد، می تواند آغاز شود. طبیعتا کمک و تأیید حکومت مسلمانان و مایل به پایان رسانیدن نتایج این طرح دراز مدت، ولی واقعی گریانه که با شتاب طرح ریزی شده، هم در مرحله نخستین پژوهش و تهیه طرح نهایی مکتوب و هم در مرحله آزمایش شدن آن در دانشگاه اسلامی حایز کمال اهمیت است.
انجام این کار ممکن است چند سال طول بکشد که در ضمن آن ارزیابی و تشخیص طرز کار افزارهای آن بنابر نقشه ای که تهیه شده، صورت می گیرد و مستلزم آن است که لااقل در این رسیدگی به وضع نخستین فارغ التحصیلان از این دوره درسی آموزشی را نیز شامل شود.
همچنین تحلیل مطابق قاعده و اصلاح خطاها در فرآیند دستگاه تا آن گاه که رضایت بخش بودن ان مورد تایید قرار گیرد. هنگامی که این مرحله پایان پذیرفت، این نظام تعلیم و تربیتی می تواند به همه جهان اسلام توصیه شود و در پی آن ارتباط با بخش های پایین تر دستگاه اموزش و پرورش مورد بحث قرار گیرد و برنامه های خاصی برای اجرای طرح ها تنظیم شود. انتظار نزدیک بینانه برای ثمربخشی طرحی به این بزرگی داشتن و منتظر دست یافتن به نتیجه ای و سریع بودن، بیهوده است. پیشینیان بزرگ و خداترس ما که از بینش زیرکانه و ژرفی عقلانی و روحانی برخوردار بوده اند، قرنها تحمل رنج و زحمت کردند تا توانستند به یاری وراهنمایی خداوند متعال، نظام هایی عالی برای تفکر و عمل طرح ریزی کنند و اگر ما آرزوی بالارفتن و رسیدن به مقامی داریم که مقتضی چنین توقعی است، می بایستی با فروتنی از آنان تقلید کنیم.»
دریک نگاه کلی، نقیب العطاس بر آن است که در نظام آموزشی مطلوب، آموزش علوم دین واجب عینی است. این علوم شامل: قرآن (حفظ تفسیر و تاویل)، سنت (سرگذشت و تاریخ پیامبران و پیامبر اسلام و نقل حدیث از ایشان)، شریعت (فقه، حقوق و اصول عمل اسلام، یعنی اسلام، ایمان و احسان)، کلام (خداشناسی ذات، صفات، اسما، افعال او که مجموعه توحید را شکل می دهد)، مابعدالطبیعه اسلامییا تصوف (روان شناسی، هستی شناسی، جهان شناسی، عناصر موجه فلسفه اسلامی،یعنی مباحث معتبر جهان شناسی وابسته به سلسله مراتب هستی) و علوم زبان شناختی (زبان تازییا همان عربی، دستور زبان عربی، واژه شناسی و ادبیات) است. اما برخی علوم نیز هستند که آموزش آنها واجب کفایی است؛ این علوم شامل: علوم انسانی، علوم طبیعی، علوم کاربردی، علوم صنعتی و فناوری، دین تطبیقی، فرهنگ و تمدن غربی، علوم زبان شناسی،یعنی زبان های اسلامی و تاریخ اسلامی است.

 

نمایش پی نوشت ها:

محمد نقیب العطاس؛ درآمدی بر جهان شناسی اسلامی؛ ص ۶۳.
محمد نقیب العطاس؛ اسلام و دنیوی گری؛ ص۱۵۳-۱۵۴.
محمد نقیب العطاس؛ درآمدی بر جهان شناسی اسلامی؛ ص ۵۸.
شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج ۶، ص ۱۶۸. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۸۹، ص۶۷.
محمد نقیب العطاس؛ اسلام و دنیوی گری؛ ص ۱۴۲.
همان، ص ۱۳۷
ر.ک: اسلام و فلسفه علم در زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی پروفسور سید محمد نقیب العطاس ص ۶۵-۶۲.
همان، ص ۵۹.
محمد نقیب العطاس؛ اسلام و دنیوی گری؛ ص ۱۴۰
همان، ص157-156.
وان محمد نور؛ «درآمدی بر اندیشه شناسی نقیب العطاس»، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی پروفسورسید محمد نقیب العطاس؛ ص۲۱۹.
همان.
محمد نقیب العطاس؛ درآمدی بر جهان شناسی اسلامی، ص ۵۸.
همان، ص151.
همان، ص ۱۵۳-۱۵۵.
همان، ص145-144.
همان، ص138.
مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۳۹۷؛ محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۸۲.
محمد نقیب العطاس؛ اسلام و دنیوی گری؛ ص ۱۴۱-۱۴۲.
محمد نقیب العطاس؛ درآمدی بر جهان شناسی اسلامی؛ ص۲۶.
انعام: ۹۵. روم: ۱۹.
همان، صص ۳۹ و ۸۹-۹۰.
همان، ص۱۴۵-۱۴۷.
همان، ص ۱۵۳.
همان، ص ۱۳۱.
همان، ص ۱۴۵.
همان، ص158-157.
وان محمد نور، «درامدی به اندیشه شناسی نقیب العطاس»، زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی پروفسور سید محمد نقیب العطاس؛ ص۲۱۶-۲۱۷

منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، ایران، تهران، نشر معارف، 1392 شمسی.